شگفت انگیز! هوراس لذت بخش!
هوراسQuintus Horatsius Flaccus (Horace) شاعر ایتالیایی (سال ۶۵ تا ۸ قبل از میلاد).بزرگ ترین شاعر غنایی روم باستان. یکی از پنج شاعر بزرگ تمدن پیش از مسیحیت.فرزند برده ای آزاد شده که پدر دانایش او را برای آموزش به رم و برای آموختن فلسفه و فن بیان سپس به یونان فرستاد. هوراس به همراه تنی چند از اشراف به جمهوری خواهان رومی پیوست و در جریانی که به قتل سزار انجامید از پیروان بروتوس و کاسیوس بود و به عضویت ارتش آنان درآمد.
شهرت هوراس بیشتر به خاطر اخلاق خاص و خودبسنده و اهمیتی است که به آزادی فردی و درونی می دهد. احساسات و عواطف پاک بشری، آلام و امیدهایش و عشق و هستی و مرگ همه پیرنگ اصلی اشعار هوراس بخصوص در اودها (Odi) است. اما هوراس در دفتر اپودها (Epodi) با نشان دادن اوضاع سیاسی و اجتماعی خویش قالب های کهن شعر یونانی را در شکلی نوین و دگرگون شده باز می آفریند. این نوع عروض ساخته هوراس و دیدگاه های خاص وی در طنز و هزل و غنا او را به شاعر پیشتاز ادبیات روم باستان بدل ساخته است.
تنها ترجمه آثار هوراس به فارسی ترجمه سیزده شعر اوست که باعنوان " گزینه شعرهای هوراس" به ترجمه هوشنگ سبقتی –تهران نشر دوست- 1380 منتشر شده است. کاری بسیار خواندنی. هر چند نوع لفظ پردازیهای مترجم لذت شعرخوانی را از خواننده سلب می کند اما از این روی که تنها ترجمه آثار اوست که با دقت نظری ستودنی فراهم آمده است در خور تقدیر است.
به جز این کتاب و کتاب دیگری در شناسایی ویرژیل (ویرژیل/جاسپر گریفین/طرح نو 1377 ) از آثار دوران طلایی روم هیچ منبع مهمی به فارسی در دست نیست! (هوراس یار صمیمی ویرژیل بود و حتی در قطعه ای او را "نیمه زندگی" خود خوانده بود ).
برای آنکه به لذتی بیشتر ازشعر هوراس و ترجمه ای بهتر دست یابم بیش از پنج ترجمه مختلف(کتاب) و چهار ترجمه پراکنده در اینترنت از اشعار او را پیش چشم داشتم.(تلاش برای فراگیری لاتین هنوز ادامه دارد. حیف از بانو ربکا موسائیان استاد دانای من که روی در نقاب خاک پوشید) اما خواندنی ترین و بهترین آنها را در مجموعه با ارزشی با نام : The Latin Poets, edited and introduction by: Francis R.B Godolphin, The Modern library.
بعدالتحریر:
معرفی این وبلاگ خواندنی فراتر از کلو سیوم تنها منبع اینترنتی فارسی و با ارزشی است که به معرفی ادبیات ایتالیا از آغاز تا امروز می پردازد.
چه سبز شکفتند درختان و برف ها رفتند
و چمنزار غرق در ژاله باز می روید
نهر بر بستر خویش جاریست
و خاک از پی تغییر خویش می پوید
هراس خویش زدودند پریان افسونگر
عریان به بیشه زار به رقص و بازی
لیک زمان شتابنده در آغازین دم سال
مرا می گوید: هان... تو برای جاودانگی زاده نشده ای
جویبار از پی برفاب ها، پیش پای بهار
آنگاه تابستان استوار می رسد از راه
وانگه خزان طلایی با سیب های فراوان
وبازگشت به زمستان، شب های برفی و خواب ...
چشمه باندوزیا
آی چشمه باندوزیا!
ای جاری بلورین آب ها
با گلهای آراسته و شراب خوشگوار
اینک نذر خویش را ادا می کنم
قوچی با شاخ نورسته
قربانی ات می کنم که خون اش
سرخ بیارایدت ای نغمه سرای جاری
و خنکای دامانت را تطهیر کند.
آی چشمه باندوزیا!
دور از تو باد طالع شوم ستارگان
وز طلسم شریران گزندی مباد
خنکای بهاری کز سینه ات جاری است.
بنگر که نره گاوان خسته از شخم و گوسپندان به چرا
آبشخوری امن می جویند آنجا که
بستر مهربان و فیض جوشان تو جاری است.
آی چشمه باندوزیا!
تو را نیز روزی پرآوازه و بزرگوار خوانند
زآن رو که سروده ام بدین چکامه تو را
چشمه ای شاد زیر آن درخت بلوط
و آیند گان دانند
خنکای آبی که نغمه خوان
از دامان تو می ریزد.
ای یار بیهوده مجوی زیرا که
هرگز درنمی یابی تو را چگونه پایانی است
به گردش ستار گان ثابت و سیار اعتماد نیست
آن به که هر آن چه می رسد از راه
بپذیری، بهره ای از تقدیر
چه مرگ در کمین تو باشد امروز یا فردا.
چه حاصل از جدل موج با ساحل
وقت را غنیمت دان و جامی به کف برگیر
آروزهای محال را از یاد ببر
اما
دلیرانه روزهایت را دریاب.