والاس استیونس(1879-1955) شاعر آمریکایی تاثیر گرفته از تصویرگرایان آمریکایی. در اشعار وی واقعیت به مدد تخیل و تصویر به چنان غنای تجریدی میرسد که به گفته بعضی منتقدین دشوار میتوان وی را شاعری صرفا تصویرگرا نامید.
پیتر کوئینس نوازنده کلاویه. شعری عجیب. ترکیب غنی شده ای از احساسات پرشور و تصاویر و رنگ ها. جایی که موسیقی با رنگ ها می آمیزد و این هر دو با انواع احساسات بشری آمیخته می شود. و دست آخر با "جاودانگی زیبایی" پیوند می خورد.و بیش از آنکه بیان زیبایی و توصیف آن باشد حکایت تاثیر دهشتناک زیبایی بر نهاد بشر است. دقیق تر بگویم استیونس در این شعر زیبایی را تاثیر حسی زیبایی که در امر زیبا متجلی می گردد. و این جاودانگی نیز باز-تاثیری است در روان آدمی که با فنا شدن امر زیبا از بین نمی رود. و شگفتی این است " چگونه یک حس می تواند جاودانه بماند"؟
دو شخصیت اصلی این شعر پیتر کوئینس و سوسن یکی از رویای نیمه شب تابستان شکسپیر و دیگری از کتب عهد عتیق. پیترکوئینس در کمدی شکسپیر درودگری که بازیگری می کند(اما در اینجا کلاویه می نوازد! تصور نجاری که با انگشت های زمخت کلیدها را فشار میدهد و در شگفت از آواهای برخاسته از ساز به آوای نهانی جان خویش گوش می سپارد) و سوسن یا (سوسنه به ترجمه پیروز سیار در کتاب های قانونی عهد عتیق. سوزانا!). زن زیبایی که داوران یهودی او را برهنه در آبگیر خانه اش دیدند و قصد او کردند و چون تن به خواهش آن دو نسپرد بر او دروغ بستند که قصد داشت با مرد جوانی معصیت کند! و آن دو رسیدند و مرد جوان گریخت. و او را متهم ساختند و در نهایت داوری دانیال پیامبر دروغ ایشان را برملا ساخت و در ملاء عام رسوا شدند(عهد عتیق, کتابهای قانونی ثانی- کتاب دانیال).
سه شعر دیگر از و. استیونس به ترجمه یوسف اباذری
ترجمه « سیزده راه نگاه کردن توکا» شعر معروف و. استیونس از محسن خالصه دهقان در پایگاه ادبی دیگران
و ... خوانش شعر «آدم برفی» از والاس استیونس- آرش اله وردی در جن و پری
پیتر کوئینس نوازنده کلاویه
1
آن سان که انگشت های من بر این کلیدها
می نوازند آهنگ، برخاسته از جانم آواها
نیز آهنگ خویش می نوازند
موسیقی احساس است,پس, نه صدا
و آنچه حس می کنم اینسان است
در این اتاق، در اشتیاق تو
اندیشیدن به لباس آبی موج دار تو
موسیقی است. مثل شوری که
در جان داوران کنیسه افتاد از دیدن سوسن
در غروبی سبز، گرم و روشن
تن به آب زده در باغ خاموش خویش
هنگام که داوران سرخ چشم می نگریستند
تارهای جانشان می لرزید
به آهنگی افسونگرانه
نبض ضعیفشان می جهید به ترنم شوق
2-
در نهری سبز, گرم و روشن
سوسن آرامید
نور بهاران را می جست
و تصاویر پنهان را یافت
و از اینهمه آهنگ
آه کشید.
بر لب نهر ایستاد
در خنکای هیجانی خفته
ودر میان برگ ها
شبنم پرستش های کهنه را یافت
بر سبزه زار قدم زد
هنوز تار جانش به لرزه گرفتار
بادها ندیمه اش بودند
مججوب و آرام پا به پای او
شال زیبای ابریشمی اش در رقص
نفسی بر دست هایش گذشت
شب آرام ماند ناگه
روی برگرداند
سنج خروشید و شیپور نواخت
3-
در ولوله ای چون آوای طبل و دایره
همراهان بیزانسی اش آمدند
در شگفت از گریه های او
در حضور داوران پیر
پچپچه ها در گرفت و خودداری
چون برگ بیدی در باران
تا آن که شعله فانوس بر شد
و راز شرم سوسن آشکار گشت
و بیزانسیان با پوزخندها
گریختند در ولوله ای چون آوای طبل و دایره
4-
زیبایی آنی گریزپای در ذهن است
هر لحظه به شکلی جلوه ایوانی
اما در جسم جاودانه است.
تن می میرد, تن زیبایی نامیراست
غروب ها نیز می میرند, در رفتن سبزشان
موجی بی پایان جاری می شود.
باغ ها نیز می میرند, نفس مهربانشان می وزد
خرقه زمستان، و باز پشیمان
دوشیزگان نیز می میرند
در جشن سپیده دمان سرودخوانان باکره
موسیقی سوسن در لمس تارهایی هرزه
داوران سپیدموی اما گریختند
و تنها مرگی تمسخرآمیز از خویش بجا نهادند.
حالا اوست که در جاودانگی خویش می نوازد
ساز روشن خاطره اش را
و آئین پرستشی لایزال می سازد.
PETER QUINCE AT THE CLAVIER
I
Just as my fingers on these keys
Make music, so the self-same sounds
On my spirit make a music, too.
Music is feeling, then, not sound;
And thus it is that what I feel,
Here in this room, desiring you,
Thinking of your blue-shadowed silk,
Is music. It is like the strain
Waked in the elders by Susanna:
Of a green evening, clear and warm,
She bathed in her still garden, while
The red-eyed elders, watching, felt
The basses of their beings throb
In witching chords, and their thin blood
Pulse pizzicati of Hosanna.
II
In the green water, clear and warm,
Susanna lay.
She searched
The torch of Springs,
And found
Concealed imaginings.
She sighed,
For so much melody.
Upon the bank, she stood
In the cool
Of spent emotions.
She felt, among the leaves,
The dew
Of old devotions.
She walked upon the grass,
Still quavering.
The winds were like her maids,
On timid feet,
Fetching her woven scarves,
Yet wavering.
A breath upon her hand
Muted the night.
She turned--
A cymbal crashed,
And roaring horns.
III
Soon, with a noise like tambourines,
Came her attendant Byzantines.
They wondered why Susanna cried
Against the elders by her side;
And as they whispered, the refrain
Was like a willow swept by rain.
Anon, their lamps' uplifted flame
Revealed Susanna and her shame.
And then, the simpering Byzantines,
Fled, with a noise like tambourines.
IV
Beauty is momentary in the mind --
The fitful tracing of a portal;
But in the flesh it is immortal.
The body dies; the body's beauty lives,
So evenings die, in their green going,
A wave, interminably flowing.
So gardens die, their meek breath scenting
The cowl of Winter, done repenting.
So maidens die, to the auroral
Celebration of a maiden's choral.
Susanna's music touched the bawdy strings
Of those white elders; but, escaping,
Left only Death's ironic scrapings.
Now, in its immortality, it plays
On the clear viol of her memory,
And makes a constant sacrament of praise.