آناکرئون (Anacreon نیز نوشته شده است c.572-488 BC ) از معروفترین شاعران شعر غناییLyric یوانان باستان. زاده شده در تئوس Teos آسیای صغیر، قرن ششم قبل از میلاد و در دورانی که تمدن ایونی به سستی و انحطاط گرائیده بود. فاتحان پارسی وی را به تبعید مجبور ساختند. در ساموس و در دربار پولوکراتس جبار موسیقی نواخت و شعر خواند و پس از سقوط وی به آتن رفت و خاندان پریکلس حضورش را گرامی داشتند.
بیش از آن که شاعری درباری باشد شاعر عشق و شراب شناخته شد با ذوقی لطیف و ساده و بی آرایه های پیچیده که اندیشه اش را به سهولت بیان می کند(سهل و ممتنع!)."هر کس اندکی یونانی خوانده باشد میتواند از اشعار وی لذت ببرد". وی از اولین شاعرانی است که به پی ریزی اشعار موسوم به اسکولیا Skolia همت گماشته است. شعرهایی که به صورت تک آوایی یا همخوانی پس از مجالس اشرافی شام و ناهار خوانده می شد.
وزن آناکرئونی (تروکائیک چهارهجایی) از ابداعات اوست که در این وزن جز چند پاره شعر موسوم به آناکرئونتا Anacreontea از وی به جای نمانده است. این وزن شعر در دوران پس از وی بسیار مورد اقبال واقع شد و حتی قرن ها بعد مسیحیان برای تصنیف سرودهای مذهبی از چنین وزنی استفاده کردند.
آناکرئون تاثیر به سزایی بر شاعران عصر رنسانس شعر انگلیسی به خصوص هریک Herrick و بن جانسون Ben Jonsonداشت.
منابع به فارسی :
- قطعاتی چند از آناکرئون سالها پیش بدون هیچ مقدمه و توضیحی در جلد دوم جنگ دریای گوهر (1333-امیر کبیر)با ترجمه دکتر پرویز ناتل خانلری و گردآوری مهدی حمیدی منتشر شده است.
- تاریخ ادبیات یونان – ترجمه ابراهیم یونسی.کتابی قدیمی اما هنوز یگانه کتاب تاریخ ادبیات یونان در زبان فارسی است.
پايديا- نوشته ورنر زيگر به ترجمه محمد حسن لطفی. اثر بسيار ارزنده ای که بيشتر به تاثير آموزه های تربيتی/فلسفی یونان قديم می پردازد اما به جرات می شود گفت از تاريخ ادبيات يونان ترجمه يونسی بسيار مفيد تر است.
ملخ
حشره شاد، شاد چون تو کیست؟
از شراب خدایان نوشیده ای
شبنم پاک صبحگاهی
تو صبوری وطبیعت منتظر است
تا جام سبزت را پر کند
هر جا که تو گام برداری
طبیعت ساقی توست
تویی که می نوشی، می رقصی، آواز می خوانی
شادتر از شادترین پادشاهان.
همه دشت ها زیر چشم توست
و گیاهان به تقدیر تو زنده اند
تا سراسر تابستان غذای تو را
از شبنم بامدادی فرا آورند.
برای توست کاشت و برداشت آدمی
کشاورز اوست، خدای کشتزار تو
چه معصومانه لذت میبری
و از روی خوشگذرانی ویران نمیکنی
چوپانان به صدای تو خرسندند
زیباترین آوازشان تویی.
کشاورزان به شادی آوای تو را می شنوند
پیامبر فصل درو
تو را فوئبوس دوست دارد و بر تو الهام می فرستد
اوست که خود پدر توست
زندگی برای تو جز شادی نیست
حشره شاد، شادا تو
نه گذر عمر را می شناسی نه زمستان را
آن گاه که می نوشی و می رقصی و می خوانی
میان برگهای پر گل
- شهواتران و خردمند
حشره اپیکوری –
در عیش تابستانی می نشینی
و به آرامش ابدی فرو می روی.
***
آرزو
نیوبه در فریگی به مجسمه ای گریان تبدیل شد
و پاندیون جوان به شکل پرستویی درآمد و پرواز کرد
کاش آیینه ای می شدم
تا تو همیشه مرا نگاه کنی
یا پیراهنی که بپوشی و من در بر بگیرمت
کاش چشمه ای می شدم
که پوست لطیفت را در آن بشویی
روغنی خوشبوی که بر اندام بمالی
یا گرهی بر سینه بندت
گردن آویزی بر سینه ات
یا کفشی که پای بر من گذاری
***
آب زنید راه را
شراب آورید و دامنی گل و ریحان
از برای من جایی بیارائید
شایسته نبرد تن به تن با عشق
***
خاک حاصلخیز باران را نوشیده است
درختان رستند و از سینه خاک نوشیدند
دریا هوا را می نوشد و آفتاب دریا را
ماه از آفتاب می نوشد
من چرا تشنگی ام را
به جرعه جامی فرو ننشانم؟
***
بیزارم از مردی که جام می بر کف
هق هق کنان از اندوه جنگ می نالد
چه مشتاقم بدان کسی که دیوانه وار
از شاهکارهای نمایان سخن گوید
از هنر عشق ورزی.
***
بار دیگر عشق گیسو طلایی توپ ارغوانی اش را به من زد
تا بازی آغاز کنم
با دختری که کفش های خوشرنگ به پا داشت
دخترک اما از اهالی لزبوس
موی سپید مرا مسخره کرد
و از پی دختری دیگر شتافت.
***
تو از جنگهای تبس می گویی
دیگری از نبردهای فریژی میخواند
من اما از شکست های خویش می نالم
نه اسبها بودند و نه سربازان و نه کشتی ها
آنچه مرا به ویرانی کشید
نبردجویانی بودند که تیر از چشم هایشان می جهید
***
پسرک زیبا روی چون دختران
می بینمت و نمی بینی
نمی دانی که افسار جانم به دست توست
***
عاشق محافظه کار!
عشق می ورزم و چندان عاشق نیستم
دیوانه ام هنوز دیوانه تمام نه