دایان دی پریما یکی از معدود زنان جنبش ادبی "بیت"(Beat)، که به شهرت خاصی رسید و مطمئنا یکی از باارزش ترین زنان این نهضت محسوب می شود.
در 1934 در نیویورک به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات در روستای گرینویچ نوعی زندگی بوهمی را تجربه کرد. سبکی که ویژگی و منش جنبش بیت محسوب میشود.از مهمترین و تاثیرگذارترین فعالیتهای ادبی وی انتشار ماهانه آثار شاعران جنبش بیت بود که از سال 1960 تا اواسط دهه 70 ادامه داشت. آثار عاشقانه وی به ویژه از جمله ماندگارترین اشعار این جنبش محسوب میشوند. تاثیر از اندیشه های مشرق زمین و جستجوی کهن الگوی زن دغدغه بیشتر آثار اوست.
آثار:
This Kind of Bird Flies Backward – 1958
Poems for Freddie (1966)
Earthsong Poems 1957 - 1959 (1968)
The Book of Hours (1970)
Loba, Parts 1 - 8 (1978)
Pieces of a Song (1990)
Dinners and Nightmares (1961) - short fictional stories
Memoirs of a Beatnik (1969) - autobiographical book
پنجره تو نان منی و صدای ضعیف استخوان های منی تو تقریبا دریایی تو سنگ نیستی یا صدای آب شده می اندیشم دست نداری این نوع پرنده به عقب پرواز می کنند و این عشق در قاب پنجره می شکند آنجا که نور حرفی نمی زند وقتی برای اختلاف زبانها نیست (اینجا شن ها هرگز برنمی خیزند) می اندیشم فردا تو را عوض خواهد کرد و می درخشی می درخشی دست نخورده و زیر زمین
گاه شماری تو را دراکتبر دوست داشتم وقتی پشت موهایت پنهان بودی سوار سایه ات در گوشه گوشه خانه نوامبر بود که تاختی حس هوا بالای رختخواب من با رویاها برای کمک فریاد زدم درگوش درونی خویش در دسامبر دست هایت را گرفتم بعد از ظهر نور فروریخت و پس رفت در بامداد بر ساحل اسکاتلندی ما را ترانه ای کردی بر دریا کنار حالا ژانویه است، داری محو می شوی بر آن دو گوهر روی شنل او، سایه ات بر برفها لغزنده بر باد، هوای بلور ترانه تازه ات را می برد می قاپد از میان پنجره های غمگین اتاق های بالایی.
اولین برف، کرهانکسن – برای آلن پس این هدیه ای است که جهان به من داده است (تو به من داده ای) چه برف نرمی کپ کرده در چاله ها لمیده بر بستر تالاب جور آمده با شمع های بلند سفید که پشت پنجره ایستاده اند که شامگاه می سوزند هنگام که برف دره را می انبارد این تهی نه دوستی سرگردان می شود نه سیه چرده ای از مکزیکو می آید از دشتهای آفتابی کالیفرنیا، همراهش ماری جوانا حالا همه پراکنده اند، مرده یا خاموش یا به مرز جنون رسیده اند با زوزه بلند از الهام مشترکی که داشتیم و این هدیه تو سکوت سپید فراگرفته کرانه های زندگی ام را
صف کشیده ایم با نمازگزاران و با تابوها هنوز قلب حلقه جادویی با کفپوش خاکستری پوشیده است شیاطین گذشته بالای سرم در پروازند روی لاری جیمی، در گذشته اند ویژ ویژ کنان تنها کسی که بر زمین ایستاده است (بر خاک خویش ایستاده) فردی است- بر فراز حلقه اندکی بر می خیزم و شیرجه میزنم می خواهم برای خرید بروم ، اما هرچه می بینم بازتاب من است خسته وغمگین به نظر می رسم. قرمز پوشیده ام. در جستجوی عشق ام. ناخوش و گرسنه بر پیاده رو دراز کشیده اند می شنوم" فری کوئین اسپنسر به زندگی همه شون می ارزه" و اسپنسر؟ می پرسم" چه زندگیی خرید؟" میان درها راهی است، آلن بر درگاه ایستاده گویی میخواهد برود، سر بر گردانده گویا خداحافظی می کند. اما هنوز ایستاده صف کشیده با پامچال ها و پیمان ها آن کلام جادویی که هنگام نماز بر زبان راندیم گرداگردما مهی فراآورده است... | The Window you are my bread you are not stone this kind of bird flies backwards this is not the time I think
I loved you in October when you hid behind your hair and rode your shadow in the corners of the house and in November you invaded filling the air above my bed with dreams cries for some kind of help on my inner ear in December I held your hands one afternoon; the light failed it came back on in a dawn on the Scottish coast you singing us ashore now it is January, you are fading into your double jewels on his cape, your shadow on the snow, you slide away on wind, the crystal air carries your new songs in snatches thru the windows of our sad, high, pretty rooms
This, then, is the gift the world has given me Ode to Keats, 2, The Dream Hedged about as we are with prayers Hedged about with primroses
|